سلام مهربون!
می ذاری مهربونم که دلمو بسپارم به نسیم صبح و روی درخت خونه دلت فقط برای چند دقیقه بشینم ؟
به جون همه برگای سبز درختت قسم که اگه تو نخوای میرم و نمی شینم .
اگه تو نخوای حتی تو آسمان دلت یه چرخ کوتاهم نمی زنم .
و اگه خیلی دلمم گرفت حتی نمی ذارم حرف دلمو بشنوی .
اگه فقط به اندازه دل گنجیشکیم فقط یه ذره دوستم داشته باشی و یه ذره یکی از کوتاه ترین شاخه محبتت رو بهم بدی تا روش بشینم همه غزلهای عاشقونه دنیا رو برات سر می دم .
برات با بالای کوچیکم اینقدر پرواز می کنم که سرم گیج بره و بیفتم تو رودخونه و اگه اون موقع شاخه مهرتو به سمتم دراز نکنی اینقدر تو رودخونه دلت خیس می شم تا بمیرم !
قول می دم اگه تو نخوای صدای دلمو بشنوی فقط و فقط روی یکی از برگای دلت بشینم و اگه حتی دوست نداشته باشی که اونجا بمونم بازم آروم و بی صدا بال بکشم و از سرزمین دلت برم .
فقط اگه تو بخوای چی می شه ؟
آخه سرزمین دلت خیلی بزرگه و بالای من خیلی کوچیکه .
حتی اگه بخوام و تو بخوای که یه جایی به من بدی تو زمین قلبت و اگه اجازه بدی یه جایی رو خودم انتخاب کنم ، اینقدر من کوچیکم که نمی تونم تا آخر عمرم تموم زمین پر مهرت رو پرواز کنم و مجبورم از زور خستگی یه جایی فرود بیام ، اما اگه تو نخوای و با شاخه ای از شاخه هات پرم بدی می رم و می پرم و بدون اینکه حرفی بزنم خودمو تو باد گم می کنم .
آخ چی می شه که تو برای لحظه ای هم که شده منو بخوای ؟
اونوقت من می یام و پاهای کوچیکمو رو تنه بزرگ تو قلاب می کنم و تنمو به سایه پر مهر درختت
می سپارمو وبه همه آرزوهام می رسم و دیگه آرزوی پروازو برای همیشه از سرم بیرون می کنم .
آخ چی میشه اگه فقط تو بخوای؟